این تویی که در من به گویش آمده ای
این تویی که در ذره ذره ی تن م
به رقص آمده ای
و در هزار زبان
به زیبایی خویش را
بازآفریده ای
و این تو یی
آن تو یی
و من تو یی
“تو ” نامیدن تو
کفر ی سترگ است
زیرا “من” ی آمده است
و تو را “تو ” خطاب کرده است
“من” ی آمده است
و تو را فرا خوانده است
اما بگذار این شرک عظیم بماند
بگذار این کفر بر جای باشد
تا غزل واره ها شکل گیرند،
و شعر ها جاری شوند
و چکامگان سروده گردند
در مغازله ات
بگذار تو را من بخوانم
هنگام ی که با تو عشق می بازد
بگذار من بباشم
برای غزل ساختن ت
و سرودن ت
و به عشق خواندن ت
ای تو
ای گرامی تو
ای نازنین تو
مریم مقدادی
نیایش